سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علم بهتر است یا ثروت

         

علم و ثروت هر کدام در زندگی انسان دارای تأثیرات ویژه ای هستند. علم به انسان نور و هدایت و آگاهی می بخشد. روشنائی بخش و حرکت زا می باشد. در قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام در مورد علم و ارزش آن تأکید فراوان شده است، مثل: در رأس همه فضیلت ها علم است.المیزان، ج6، ص447، ح13330، چاپ دفتر تبلیغات اسلامی 1362 علم برترین غنیمت است.المیزان، ج6، ص448، ح1339 علم گمشده مومن است.همان، ح13350 هر چیزی در وقت کمی عزیز می گردد مگر علم که در وقت فراوانی عزیز می شود.همان، ص449،ح13361 هرگاه خداوند بخواهد بنده ای را خوار و پست کند او را از علم محروم می گرداند.همان، ص450، ح13369 عالمی که از علمش بهره ببرند، از عبادت هفتاد هزار عابد برتر است.همان، ص459، ح13418 فرشتگان بالهای خود را زیر پاهای دانش پژوه می گسترانند و برای او استغفار می کنند.همان، ص467، ح13477 و مانند آیه «قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولوالالباب» (بگو آیا دانایان با نادانان مساویند، تنها صاحبان عقل و اندیشه متذکر و یادآور می شوند.سوره زمر، آیه 9
ثروت و مال نیز در زندگی انسان تاثیر و نقش عمیقی دارد. ثروت و دارائی اگر معقول و مشروع و برآمده از فعالیت های صحیح اقتصادث و در چارچوب تعالیم دین و احکام اسلامی باشد در گشودن بساری از گره های کور و فراهم آوردن زمینه زندگی سالم و رشد و تعالی انسان نقش تعیین کننده دارد. فقر و نداری از نظر اسلام محکوم و نکوهیده است و فقر بزرگترین مرگ شمرده شده است. در سوره مبارکه بقره آیه 180 از مال و ثروت به عنوان خیر تعبیر شده است: «کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیه للوالدین و الاقربین بالمعروف حقا علی المتقین» (بر شما نوشته شده هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسید، اگر چیز خوبی به جای گذارده وصیت برای پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته کند، این حقی است بر پرهیزکاران) در این آیه به جای کلمه «مال» کلمه «خیر» گفته شده است. این تعبیر نشان می دهد که اسلام ثروت و سرمایه ای را که از طریق مشروع به دست آمده باشد و در مسیر سود و منفعت اجتماع به کار گرفته شود خیر و برکت می داند و بر افکار نادرست آنها که ذات ثروت را چیز بدی می دانند خط بطلان می کشد.
هر کدام از علم و ثروت در یکدیگر تاثیر دارند. علم و دانش و تخصص راه های بهتر و آسانتر کسب ثروت و استفاده بهینه از سرمایه و به کار گیری آن را در راه هائی که سود دهی و منفعت بیشتری دارد و قدرت بر تسلط بر طبیعت و تسخیر بیشتر و بهره وری فراوانتر از آن را فراروی بشر می گذارد به ویژه در عصر و زمان ما که علم اقتصاد از علوم پیچیده و تخصصی است و وضعیت مطلوب اقتصادی هر کشوری در گرو اطلاعات دقیق اقتصادی و داشتن متخصصین اقتصاد است. از طرف دیگر وجود مال و ثروت زمینه ساز دسترسی بهتر به علم و دانش و برخورداری از ابزارهای یادگیری و تعلیم و تعلم است. به ویژه در علومی که محتاج آزمایش و تجربه و کار عملی و ابزار و ادوات دقیق و آزمایشگاههای مجهز است ضرورت وجود امکانات مالی و قدرت افتصادی به خوبی احساس می شود.
ولی در موردی که بر سر دو راهی انتخاب راه کسب ثروت و تحصیل علم قرار می گیریم چه باید کرد و گزینه برتر کدام است؟ یعنی وضع به گونه ای است که فردی یا باید عمرش را صرف کسب مال و ثروت کند و یا در راه تحصیل علم هزینه کند و جمع کردن بین هر دو امکان پذیر نمی باشد. در اینجا چه باید کرد و کدام راه را انتخاب نمود؟ عقل ژرف نگر و کاردان و خیراندیش و دین و بزرگان دین مارا از شک و تردید بر سر این دو راهی خارج کرده و بدون هیچ شکی مارا به انتخاب راه تحصیل علم و دانش با وجود محرومیت از امکانات مادی و دارائی و ثروت سفارش نموده اند.
در روایات ما دلایل مختلف و فراوانی برای برتری علم نسبت به ثروت بیان کرده اند. در حدیثی آمده است: علم از هفت جهت بر مال و ثروت برتری دارد:
1- علم میراث پیامبران و مال میراث فرعونیان است.
2- علم با بخشیدن و خرج کردن کم نمی شود ولی مال با خرج کردن کاسته می گردد.
3- مال محتاج به نگهبان و محافظ (بانک و گاوصندوق و صندوق امانات و ...) است ولی علم خود محافظ و نگهبان صاحبش یعنی فرد عالم است.
4- علم وقت مرگ با انسان همراه است و با او منتقل می شود (یعنی دارائی و ثروتی است که حتی وقت مردن نیز از او جدا نمی شود) ولی مال در وقت مرگ انسان را رها می کند و باقی می ماند.
5- مال هم در دسترس کافر است و هم مومن ولی علم ویژه مومن است (البته این در مورد علم خاص یعنی علم توحید و معارف دین است که تنها مومن از آن بهره دارد و کافر از آن بی بهره است)
6- همه مردم به صاحب علم در امر دینشان محتاجند ولی همگی به صاحب مال نیازمند نمی باشند.
7- علم، انسان را در وقت عبور از پل صراط تقویت و یاری می کند ولی مال (اگر نامشروع و حرام باشد) مانع او از عبور می شود.(میزان الحکمه،ج6، ص454،ح13385، چاپ دفتر تبلیغات اسلامی، 1362).
در حدیث معروفی که امیرالمومنین علیه السلام به کمیل سفارشاتی فرموده اند آمده است: «یا کمیل! العلم خیر من المال، العلم یحرسک و انت تحرس المال و المال تنقصه النفقه و العلم یزکو علی الانفاق و منبع المال یزول بزواله. یا کمیل ابن زیاد! معرفه العلم دین یدان به، به یکسب الانسان الطاعه فی حیاته و جمیل الاحدوثه بعد وفاته و العلم حاکم و المال محکوم علیه؛ ای کمیل! علم از مال بهتر است، چون علم از تو پاسداری می کند ولی تو از مال پاسداری می کنی. مال با خرج کردن کم می گردد ولی علم با بخشیدن رشد و نمو می کند و دست پرورده مال با زوال و نابودی مال نابود و زایل می گردد. ای کمیل ابن زیاد! شناخت علم و دانش دین و اعتقادی است که انسان در قیامت با آن جزا داده می شود، باعلم و معرفت انسان در طول زندگی اش طاعت و فرمانبری الهی را کسب می کند و بعد از مرگش نام نیک از خود باقی می گذارد. علم حکم کننده و بالا دست و فرمانروا است ولی مال زیردست و محکوم و فرمانبر است».(نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت1).

گفتن این که علم بهتر است با ثروت مثل این است که بگوییم درخت بهتر است یا قیچی؟! بنابراین بهتر است مقایسه را میان عالم و ثروتمند انجام دهیم. در این حالت است که دوگانگی معنی پیدا می‌کند. دوگانگی که از دوگانگی میان عالم و ثروتمند در جهان واقعی ریشه گرفته است. عالم به دنبال به دست آوردن علم است و ثروتمند به دنبال ثروت. عالم در کار بهره گیری از دیگران نیست در حالی که ثروتمند به دنبال بهره گیری است. در چنین شرایطی اگر به میزان متعارفی از معیار های اخلاقی باور داشته باشیم، عالم را انسان بهتری می‌دانیم که اسیر یک انسان قدرتمند‌تر است. شاید تاریخ صحنه تعامل و گاه نبرد عالم و ثروتمند باشد، چنان که مارکس و افلاطون و مسیح و انشتین چنان می دیدند.

به روزگار کودکی ما البته علم بهتر می‏نمود. بزرگ‏تر که شدیم ثروت وسوسه می‏کرد.حالا میان‏سالیم و می‏دانیم علم و ثروت چاشنی لازم دارد. بی چاشنی که باشند به لعنت خدا هم نمی‏ارزند. چاشنی‏‏ها هم گوناگونند. گاهی حماقت، گاهی شقاوت اما بیشتر وقاحت است که کار را کارستان می‌کند.می‏گویید نه؟ بفرمایید خانم سیفی قد یک پاراگراف بیشتر به من رخصت عنایت کنند تا حکایت بچه مایه‏‏دار و بچه معروف و بچه مثبت میهن گل و بلبل را بگویم. به نظر می‌رسد پرسش «علم بهتر است یا ثروت؟» چیزی کم دارد. چیزی که برای رسیدن به خوشبختی، نه تنها ترکیب فصلیِ «این یا آن» را بی‌اثر می‌کند، بلکه حتی از دست ترکیب عطفیِ «هم این و هم آن» هم کاری ساخته نیست. مثال آدم‌هایی که فقط یک عنصر دارند و خوشبخت نیستند را همه در خاطر دارند. اما کم نیستند کسانی که هردو را هم دارند و باز هم رنگ خوشبختی ندیده‌اند. این وسط چیزی کم است. چیزی که آن باغبان کم سواد فقیر را خوشبخت کرده است. او که طبیعت را دوست دارد، همسرش را می‌ستاید و فرزندانش را ارج می‌نهد. شخصی که شادان و آوازخوان نهال دوستی می‌کارد و برای جامعه‌اش مفید و پر ثمر است. بله، او اگر چه «علم» یا «ثروت» ندارد اما «معرفت و شعور» دارد. پول و سواد هم اگر می‌داشت که دیگر نور علی نور بود.

هزار دعوای فلسفی در یک پاراگراف!
گفته‌اند فهم مساله نیمی از راه حل آن است. در مساله بغرنج: "علم بهتر است یا ثروت؟" قبل از هرچیز باید دید علم یا ثروت برای من بهتر است یا برای یک قوم یا برای یک ملت یا ملیت یا نژاد یا طبقه یا برای همه انسان‌های حی و حاضر معاصر یا انسان تاریخی یا ورای زمان یا چه؟ غیر از این نظرگاه های مختلف، در این مساله باز سه چیز مبهم است: منظور از علم چیست و نیز ثروت کدام است؟ ثروت به معنی دارایی و سرمایه و اعتبار است فقط؟ منابع طبیعی، موقعیت ژئوپولتیک، توانایی‌های خاص یک قوم یا یک ملت (برای مثال منظم بودن آلمانی ها) آیا ثروت نیست؟ آیا مغزها و استعدادهای درخشان ثروت محسوب نمی‌شوند؟ آیا علم به معنی علم تجربی (ساینس) به علاوه ریاضی و منطق است یا علوم انسانی را هم شامل می‌شود؟ آیا معرفت (نالج) هم جزء آن است؟ آیا فن‌آوری (تکنولوژی) و فن (تکنیک) دو فرزند ناخلف و هیولای علم هم جزئی از علم محسوب می‌شوند یا نه؟ "بهتر است" به چه معناست؟ بهتر بودن را از چه نظر می‌سنجیم؟ هزار دعوای فلسفی می‌شود کرد اینجا. (همکاران محترم از اتاق فرمان اشاره می‌کنند که باباجون وقتت تموم شد، می خواهی جواب ندهی، وقت دیگران را نگیر!) من به این سوال به راحتی و در یک پاراگراف نمی‌توانم جواب بدهم. علم و تکنولوژی و تکنیک و ثروت وحتی معرفت و اخلاق در دنیای فعلی همه به هم وابسته هستند و در هم تنیده شده‌اند و از هم تغذیه می‌کنند. به جای آن به یک سوال خیلی مشخص‌تر، راحت‌تر و شخصی جواب می‌دهم (همکاران در اتاق فرمان: زحمت می‌کشی!): "در مورد خودت علمی را که در دانشگاه آموخته‌ای (درواقع علم آمیخته به فن)، مفیدتر و موثرتر در زندگی خود دیده ای یا ثروت (دارایی و اعتبار مالی) را که داشته‌ای یا در زندگی بدست آورده‌ای؟" جواب این است که علم از این نظر برای من مفیدتر بوده چون ثروتی نداشته‌ام و مختصری که جمع کرده‌ام از علم و فن بوده، البته مقدار زیادی از آن علم را بیرون از دانشگاه و هنگام کار و در اثر تجربه بدست آورده‌ام. اگر بنا باشد یا از دو گزینه الف) ثروت فعلی خود را حفظ کنم و علمم را بدهم یا اینکه ب) علمم را داشته باشم و ثروت فعلی خود را بدهم، یکی را انتخاب کنم حتماً گزینه دوم را انتخاب خواهم کرد.

.دانش چه ارزشی دارد؟

در فرهنگ ما کسب دانش بسیار توصیه شده و ظاهراً هم بسیاری در پی کسب آن هستند. رونق کلاس های کنکور و دانشگاه‌ها هم از این اشتیاق حکایت دارد.اما در این میان چیزی که فراموش شده است علت این امر است؛ چرا دانش ارزشمند است و باید به دنبال آن بود؟ اگر به ثروت و دارایی و مکنت فکر کنیم واضح است که دولتمندی قدرت و رفاه می‌آورد و طلب مال بر این اهداف استوار شده است. اما آیا دانش نیز چنین توانایی دارد؟ چیزی که علم عرضه می‌کند توانایی پیش‌بینی است -حالا در هر زمینه‌ای- و این توانایی پیشتر دیدن از دیگران و بیشتر دیدن است که آن را ارزشمند و خواستنی می‌کند. بهتر است مراحل کسب علم را از هم تفکیک کنیم: بخشی کسب دانش یا به زبان دیگر گردآوری اطلاعات است و بخش دیگر توانایی تحلیل و بررسی اطلاعات گردآوری شده به هدف دریافت چیزهایی تازه و نادانسته. هر دو بخش البته ارزشمند است. در جامعه ما امّا تاکید بر بخش اول است و تحلیل و نوآوری شاید قرن‌ها باشد که به ورطه فراموشی سپرده شده‌است. دانش به ما امکان می دهد که فرصت‌های برتری به دست آورده و رفاه و درآمد و قدرت بیشتری کسب کنیم. حالا خواه این تصمیم یک تصمیم سیاسی مملکتی باشد یا تصمیمی در حد انتخاب رشته دانشگاهی. بی‌دانشی هم نتیجه عکس می‌دهد. شما هم دیده‌اید آدم هایی را که ظاهراً کمتر جوش و خروش زندگی را می‌زنند و زندگی راحتی هم دارند و در مقابل آدمهایی را که از صبح تا شب به قول خودشان سگ‌دو می‌زنند و شیش شان گرو هشت شان است. دانش به خودی خود ارزشی ندارد که اگر داشت که هر دایرةالمعارفی هم سنگ طلا بود. چیزی که آن را ارزشمند می‌کند، قدرتی است که صاحب آن به کمک اطلاعات و پیش‌بینی هایش فراتر از دیگران داراست. پ.ن: معلمی داشتیم که می‌گفت شما قدر ذره ذره ی دانشتان را نمی‌دانید. اگر می‌دانستید که چندین نفر سلامتی خود را از دست دادند تا مثلاً گزاره‌ای مثل :«فلان قارچ فلان رنگ سمّی است» به دانسته‌های بشر اضافه شود، قدر آن را بیشتر می‌دانستید.

علم یا ثروت؟ نسل جدیدی ها که یک صدا می گویند ثروت، نسل قدیمی ها هم کجدار و مریض می گویند علم، بعضی ها محکم و با اطمینان و بعضی ها هم آرام و با شک و تردید. شاید هنوز از ترکه معلم می ترسند که اگر می نوشتند ثروت نثارشان می شد! شما از کدام نسل هستید؟ از آن نسلی که معلم با تجربه برای بی حرمت نشدن خودش دیگر این موضوع را برای انشا به شاگردانش نداده است، یا از آن نسلی که با سعدی شروع می کرد و با "و این بود انشای من" تمام؟ راستی چرا ما فکر می کنیم ثروت بهتر است ولی برای این فوق لیسانس کوفتی خودمان را می‌کشیم؟ چرا شما می گفتید علم بهتر است ولی با اولین فرصت شغلی درس راگذاشتید کنار و حالا بعضی‌هاتان سر پیری یاد ادامه تحصیل افتادید؟ شما محافظه کار بودید یا ما گستاخ؟ حالا هم نسلی های من که هر کدامتان یک گوشه دنیا برای این پایان نامه در حال هلاک شدن هستید؛ علم یا ثروت؟

بزرگ‌ترها از قدیم می‌گفتند هر چی بیشتر درس بخوانی، پولدارتر می‌شوی. مامان و باباها به بچه‌ها می‌گفتند:" درس بخوان که دکتر بشی و برای خودت کسی بشی، بتونی پول پارو کنی." به مرور همه چیز عوض شد، حالا دیگر باید پولدار بودی تا می‌توانستی از خجالت دانشگاه و خرج شهریه اش بر بیایی. از طرف دیگر، بعضی ها هرچه بیشتر پول خرج می‌کردند، درجه مدرکشان هم بالاتر می‌رفت! پس همه چیز نسبی شده بود، پول بیشتر در ازای دریافت مدرک بالاتر. به زبان ساده اگر پول نداشتی، علم هم نمی‌آمد سراغت! اما حالا باز چیزهایی عوض شده است. توی این دنیای بزرگ با این شرایط بد اقتصادی که دامن همه را گرفته، فقط می‌شود گفت: "درس بخوان که لااقل به علمت اضافه بشه، پول که دیگر در نمی‌آید!"

علم، ثروت و عقل
دهه دوم زندگی زمان باور هر چیز زیبایی است و دهه های بعد زمان ابطالشان. بدون سوخت و سوز، بعضی زودتر باطل می شوند و بعضی دیرتر. (گاهی هم دهه برای باطل شدن همه باورها کم می آوریم!). جغرافیا هم نقش مهمی در ماهیت باورها و سرعت زوالشان دارد. برای مثال این روزها (به فرض محال) اگر بتوانی جوانی در ایران را مجاب کنی که " ادب مرد به ز دولت اوست" و او هم آن را باور کند (فرض محال که محال نیست!) زمان ابطال این باور به سال و ماه هم نمی کشد چه رسد به دهه. نگارنده هم در همان جغرافی، باورهایی داشت که خوشبختانه بسرعت در حال ابطال هستند. از این باورها که زحمت زیادی هم در شکل دادنش کشید، ارتباط مستقیم و بی واسطه " علم و ثروت" بود. تصور اینکه علم ثروت می آفریند به سرعت به ثروت خالق علم است تبدیل شد و پس از وقفه ای به علم و ثروت لازم و ملزوم همدیگر هستند تغییر ماهیت داد. امروز گر چه این باور بطور کامل از ذهنم پاک نشده است ولی عامل سومی را بین این دو نشانده ام که بدون آن به هیچ وجهی نمی توان علم را به ثروت رساند یا دومی را در خدمت اولی گرفت. این عامل " عقل" است. معتقدم که علم ثروت می آفریند اگر صاحبش عقل داشته باشد، یا ثروت علم را توسعه می دهد و علم هم دیر یا زود دینش را ادا می کند اگر و فقط اگر عقلی در میان باشد. صحبت از عقل شد یاد باور " عقل که نباشد جان در عذاب است" که باوری از مد افتاده است افتادم. آیا شما کسی را می شناسید که از عقل بهره ای برده باشد و جانش در عذاب نباشد؟ مانده ام که باورم در باب علم و ثروت را با این بی باوری به عقل چطور جمع کنم. البته گویا این به ظاهر فقط مشکل من است چون، برای مثال، با بزرگان قومم (حداقل در این زمینه ها) نکته مشترکی نداریم که باوری را حولش شکل دهیم.